محل تبلیغات شما



گاهی با خودم فکر میکنم دیگر دکتر شده ام, با خودم میگویم الان از پس نادانی هایم بر میایم, هر جا نمی دانستم این علامت چیست؟ ازمایش روتین درخواست میکنم, هر جا نمی دانستم چگونه شرح حال بگیرم سونوگرافی بخواهم. حالا دیگر میدانم هر جا که نمی دانستم چه باید بکنم.

این وسط یک مشکلی هست, اینها را که از قبل هم میدانستم پس این همه درس و مشق برای چه بود؟


طبیب روزهای کرونایی, نمیداند چه کند؛ بی توجه به تمام اتفاقات کوچک و بزرگ اطراف خیلی فانتزی درس بخواند و به اینده امیدوار باشد, از مرگ خود بترسد, از مرگ دیگران بترسد, از اینکه باعث مرگ دیگران میشود بترسد؟ خدایا توکل میکنم به تو

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

زتدگی آرام